حتی اگر تاکنون هیچوقت برنامهریزیهایمان عملی نشده باشد، باز چه ایرادی دارد که بارها و بارها خواستهها و اهدافمان را بنویسیم و به این بهانه به رؤیاهایمان فکر کنیم؟
چه اشکالی دارد اگر با شروع هر سال و هر ماه، کارهایی را که عمریاست در حسرت انجامشان ماندهایم لیست کنیم و برای اجرایشان برنامهریزی کنیم؟ به فرض که تاکنون صدباره و هزارباره این کار را انجام داده باشیم اما هنوز نتیجهای نگرفته باشیم. به فرض که هر سال با خود عهد بسته باشیم که مثلا طی سال پیش رو هر روز صبح ورزش کنیم و حالا چندین و چند کیلو اضافهوزن داشته باشیم. به فرض که ابتدای هر ماه به خودمان قول داده باشیم که دیگر طی این ماه منظمتر و مرتبتر خواهیم بود و حالا همه اطرافیانمان یکصدا معتقد باشند که همچنان در کارهایمان آشفته و بههمریختهایم. خب که چه؟ اگر تاکنون در اجرای برنامههایی که برای خودمان ریختهایم موفق نشدهایم اشکال کار در جای دیگری بوده نه در برنامهریزیهای مکتوبی که ابتدای هر سال نوشتهایم. هزاران دلیل میتواند برای نرسیدن به اهداف زندگیمان وجود داشته باشد که بخش کمی از آنها در برنامهریزیهای سالیانه و ماهانه نهفته است. اتفاقا نباید از نوشتن آرزوها و اهداف دست برداشت.
اگر همین کار را هم نکنیم رفتهرفته فراموش میکنیم که آن «من»، آن «انسان» والایی که آرزو داشتیم بشویم اصلا چگونه بوده است. یادمان میرود که انجام چه کارهایی را ارج مینهادیم و در یک کلام کل مسیرمان را گم میکنیم. هر آدمی باید یک «من» رؤیایی را همواره در ذهن و خیال خودش داشته باشد. یک «من» که تصور میکند اگر روزی به آن بدل شود احساس بهتری نسبت به خودش و زندگیاش خواهد داشت. هر آدمی یک رؤیای انسانیت را باید در افکارش یدک بکشد. رؤیای انسانی را که اگر روزی چنان شود احساس مفید بودن خواهد کرد. شاید هیچکداممان هیچوقت دقیقا به این «من»ها و «انسان»هایی که دوست داریم تبدیل نشویم اما همین که برای تبدیل شدن به چنین انسانی تلاش میکنیم یعنی در مسیر درستی هستیم. اصلا همین که آرزوی خوب بودن را فراموش نکنیم خودش میتواند یک موفقیت باشد.
مهیار زاهد-برگرفته از همشهری آنلاین