💎 داستان گنج پنهان ما💎 روزی پسری از پدرش پرسید : “ارزش زندگی من چقدره؟” پدر به جای پاسخ دادن به سوال، یک تکه سنگ به پسرش داد و به او گفت: “به بازار برو و اون رو بفروش! هر شخصی قیمت سنگ رو پرسید، فقط دو انگشت خودت رو ...
ادامه نوشته »صدقه ای که در عزت پیچیده شده
صدقه ای که در عزت پیچیده شده خانم از پیرمردِ دستفروش می پرسد: این دستمال ها دونه ای چنده؟ فروشنده پاسخ می دهد: هر کدوم دو هزار تومن خانم. خانم می گوید: من شش تا برمی دارم و ده هزار تومن می دم یا نمی خرم و می رم. فروشنده ...
ادامه نوشته »همه ی ما آدمیم. آدم های خیلی معمولی!
یادم هست پیش از ازدواجم، مدتی با همسرم همکار بودم. فضای کار باعث شده بود که او از شخصیت و اطلاعاتِ من خوشش بیاید. ناگفته هم نماند که خودم بدم نمیآمد که او این قدر شیفتهی یک آدمِ فراواقعی و به قولِ خودش «عجیب و غریب» شده! ما با هم ...
ادامه نوشته »آدم خوب، هیچوقت عوض نشو…
آدم خوب، هیچوقت عوض نشو… رفتم توی مغازه تعمیرات کامپیوتر و گفتم: ببخشید این تبلت من صفحهش یهویی تاریک شد. مغازهدار گفت: -بله حتما یه نگاهی بهش میندازم ممکنه ال سی دی اش سوخته باشه اگر سوخته بود عوضش کنم…؟ بله لطفاً ، خیلی بهش احتیاج دارم -فردا بعد از ...
ادامه نوشته »سلام صبح بخیر
این داستان را بخوانیم، در حوزه عمل خود بکار بندیم و انتشار دهیم.
خاطره ای از صمدعلی سالکی زاده سفیر سابق ایران در فرانسه. پاییز سال ۱۳۷۳ در هفته اول ورود به پاریس در فروشگاه زنجیره ای Auchane (شبیه فروشگاه های شهروند خودمان) در مرکز خرید بزرگ و معروف چهار فصل ( quatre tepmps Les) پس از خرید رفتم سر صندوق. بیش از ...
ادامه نوشته »هدیه امام حسین علیه السلام به امیرکبیر
آیت الله اراکی فرمود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت خیر سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت :نه با تعجب پرسیدم پس راز این مقام چیست؟ جواب داد ...
ادامه نوشته »به حساب خود رسیدگی کنید پیش از آنکه به حسابتان رسیدگی کنند.”
محمد جعفر خیاطی،عجیب ترین معلم دنیا بود، امتحاناتش عجیب تر… امتحاناتی که هر هفته میگرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را تصحیح میکرد… آن هم نه در کلاس، در خانه… دور از چشم همه. اولین باری که برگه امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم… نمیدانم ترس ...
ادامه نوشته »اصالت چیزی نیست که با خودنمایی و نمایش به دست آید!
🔸 رانندۂ کامیونی در جنگلی، الواری از درختان قطعشده را بر پشت کامیون خود بار زده بود و به سمت شهر حرکت میکرد. 🔸 بعد از طی مسافتی، به ناگاه در مسیر جادۂ جنگل، هنگام پیچیدن از پیچ جاده، لبهٔ سپر کامیون به درخت تنومندی در کنار جاده برخورد کرد ...
ادامه نوشته »ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ
یه ﺧﺎﻧﻢ ﺳﻔﻴﺪﭘﻮﺳﺖ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻭ دو ساله، ﺗﻮﻯ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯﻫﺎﻯ ﺷﻠﻮﻍ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﻳﻰ ﺍﻳﺮﻓﺮﺍﻧﺲ، ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﺻﻨﺪﻟﻴﺶ، ﺍﺯ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﺮ ﺭﻭﻯ ﺁﻥ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻯ ﻛﺮﺩ. ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻧﻢ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺁﻗﺎﻯ ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﺎﻟﺶ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﻴﺸﺪ!! ﺧﺎﻧﻢ ﻓﻮﺭﺍ” ﺧﺪﻣﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﻴﺰﻧﻪ ...
ادامه نوشته »