خانه / بایگانی برچسب: داستان

بایگانی برچسب: داستان

زود قضاوت نکنیم!

حوصله کن !زود قضاوت نکن 🧕 خانم معلمی تعریف می‌کرد : در مدرسه ابتدایی بودم، مدتی بود تعدادی از بچه‌ها را برای یک سرود آماده می‌کردم. به نیت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برای‌شان. پدر و مادرشان هم دعوت مراسمند و بچه‌ها در مقابل معلمان و اولیا سرود را ...

ادامه نوشته »

این داستان را بخوانیم، در حوزه عمل خود بکار بندیم و انتشار دهیم.

خاطره ای از صمدعلی سالکی زاده سفیر سابق ایران در فرانسه. پاییز سال ۱۳۷۳ در هفته اول ورود به پاریس در فروشگاه زنجیره ای Auchane (شبیه فروشگاه های شهروند خودمان) در مرکز خرید بزرگ و معروف چهار فصل ( quatre tepmps Les) پس از خرید رفتم سر صندوق. بیش از ...

ادامه نوشته »

به حساب خود رسیدگی کنید پیش از آنکه به حسابتان رسیدگی کنند.”

محمد جعفر خیاطی،عجیب ترین معلم دنیا بود، امتحاناتش عجیب تر… امتحاناتی که هر هفته می‌گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را تصحیح می‌کرد… آن هم نه در کلاس، در خانه… دور از چشم همه. اولین باری که برگه‌ امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم… نمی‌دانم ترس ...

ادامه نوشته »

از حریصی هیچکس سلطان نشد…

اسکندر مقدونی در سی و سه سالگی در گذشت روزی که او این جهان را ترک میکرد می خواست یک روز دیگر هم زنده بماند- فقط یک روز دیگر- تا بتواند مادرش را ببیندآن ۲۴ ساعت فاصله ای بود که باید طی می کرد تا به پایتختش برسد. اسکندر از ...

ادامه نوشته »

بی تفاوت بودن خصلت زیبایی نیست.

ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﮔﻮﺷﺖ ﮐﺎﺭ میکرد،ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﻪ تنهایی ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮐﺸﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ،ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪ شد ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩ … ﺁﺧﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ،ﻭ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺶ ﺩﺭﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺪ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ۵ ﺳﺎﻋﺖ، ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ نگهبان ...

ادامه نوشته »

طعم تلخ بستنی!

حسین آقای بستنی فروش هر روز بعد از ظهر از کوچه ی ما عبور می کرد و نوای آی بستنی …. آی بستنی سر می داد. خیلی دقیق نمیدونستم بستنی چیه اما به نظرم چیزی شبیه ماست های کیسه ای مادربزرگ خدا بیامرزم بود که برای فروش درست می کرد ...

ادامه نوشته »

ماجرای یک معلول ذهنی و تیم بیس بال

در نیویورک، بروکلین،مدرسه‌ای برای بچه‌های دارای ناتوانی ذهنی است.درضیافت شامی که مربوط به جمع آوری کمک مالی برای مدرسه بود، پدر یکی از این بچه ها نطقی کرد که هرگز برای شنوندگان آن فراموش نمی شود… او با گریه فریاد زد: کمال بچه من”شایا” کجاست؟ هرچیزی که خدا می آفریند ...

ادامه نوشته »

پزشکی یک حرفه انسانی است و نه تجاری!

دکتر فقرا دکتر محمد مشالی ۷۰ ساله است. به او دکتر فقرا لقب داده اند. او ۴۴ سال از عمرش را وقف درمان فقرا کرده است. هزینه ویزیت او تنها ۱۰ پوند مصر است مبلغی معادل ۶۲ سنت آمریکا. دکتر مشالی می گوید: من متخصص بیماری های آندمیک (بومی) و ...

ادامه نوشته »

زندگی تاس خوب آوردن نیست، تاس بد را خوب بازی کردن است.

خوش شانسی و بدشانسی می‌خواستم بدانم چرا بخت و اقبال همیشه در خانه بعضی‌ها را می‌زند، اما سایرین از آن محروم می‌مانند. به عبارت دیگر چرا بعضی از مردم خوش‌شانس و عده دیگر بدشانس هستند؟ چرا برخی مردم بی‌وقفه در زندگی شانس می‌آورند درحالی که سایرین همیشه بدشانس هستند؟ مطالعه ...

ادامه نوشته »