خانه / بایگانی برچسب: شهرستان (صفحه 171)

بایگانی برچسب: شهرستان

این که خیلی عالیه!

رابرت داینس زو- قهرمان مشهور ورزش گلف آرژانتین زمانی در یک مسابقه موفق شد مبلغ زیادی پول برنده شود. در پایان مراسم و پس از گرفتن جایزه زنی بسوی او دوید و با تضرع و زاری از او خواست تا پولی به او بدهد تا بتواند کودک بیمارش را از ...

ادامه نوشته »

سخن روز

تاریخ تولدت مهم نیست، تاریخ “تبلورت” مهمه…! اهل کجا بودنت مهم نیست، “اهل و بجا” بودنت مهمه…! منطقه زندگیت مهم نیست،”منطق زندگیت” مهمه…! گذشته ی زندگیت مهم نیست، امروزت مهمه که چه گذشته ای واسه فردات میسازی…!

ادامه نوشته »

طمع

یک مرد روحانی، روزی با خداوند مکالمه‌ای داشت: خداوندا، دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود ...

ادامه نوشته »

پروژه

دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای ...

ادامه نوشته »

صدف

مردی در کنار ساحل دور افتاده ای قدم میزد ‏.‏ مردی را دید که به طور مداوم خم می شود و صدف ها را از روی زمین بر می دارد وداخل اقیانوس برت می کند دلیل آن کار را برسید و او کفت:‏” الان موقع مد دریاست و دریا این ...

ادامه نوشته »

سخن روز

هروقت باران می‌آید، بالاخره بند می‌آید. هروقت ضربه می‌خورید، بالاخره خوب می‌شوید. بعد از تاریکی همیشه روشنایی است. هر روز صبح طلوع خورشید همین را می‌خواهد به شما بگوید اما معمولاً یادتان می‌رود و درعوض فکر می‌کنید که شب همیشه باقی می‌ماند. اما اینطور نیست. هیچ‌چیز همیشگی نیست. پس اگر ...

ادامه نوشته »

گزارش تصویری همایش مجمع خیرین شهر رینه (محرم ۹۵)

به رسم هر ساله، در صبح روز تاسوعای حسینی سال ۱۳۹۵ و همزمان با سالروز تاسیس مجمع خیرین شهر رینه، اعضای خیر این شهر در سالن اجتماعات کتابخانه عمومی رینه حاضر شده و با استماع عملکرد سال گذشته هیأت امناء و سخنرانی مدعوین، فرم های مشارکت و اکرام خود را تکمیل و ...

ادامه نوشته »

داستانک: فداکاری برای موفقیت

روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند. در یکی از سفرهایشان در بیابانی گم شدند و تا آمدند راهی پیدا کنند شب فرا رسید. ناگهان از دور نوری دیدند و با شتاب سمت آن رفتند. دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی می کند. آن ها ...

ادامه نوشته »