صدف

۱۴۵۳۲۸۸۶۶۸۶۵۰۹۱۸

مردی در کنار ساحل دور افتاده ای قدم میزد ‏.‏ مردی را دید که به طور مداوم خم می شود و صدف ها را از روی زمین بر می دارد وداخل اقیانوس برت می کند دلیل آن کار را برسید و او کفت:‏” الان موقع مد دریاست و دریا این صدف ها را به ساحل آورده است و اکر آنها را توی آب نیندازم از کمبود اکسیزن خواهند مرد .‏ مرد خنده ای کرد وکفت ‏:‏ ولی در این ساحل هزاران صدف این شکلی وجود دارد ‏.‏ تو که نمی توانی همه آنها را به آب برکردانی خیلی زیاد هستند وتازه همین یک ساحل نیست ‏.‏ کار تو هیج فرقی در اوضاع ایجاد نمی کند؟ مرد بومی لبخندی زد وخم شد و دوباره صدفی برداشت و به داخل دریا انداخت و کفت ‏:‏” برای این صدف اوضاع فرق کرد‏”‏

همچنین ببینید

آدم خوب، هیچوقت عوض نشو…

آدم خوب، هیچوقت عوض نشو… رفتم توی مغازه تعمیرات کامپیوتر و گفتم: ببخشید این تبلت ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.