خانه / بایگانی برچسب: خداوندا (صفحه 10)

بایگانی برچسب: خداوندا

سخن روز: باید از این جور آدما زندگی کردن رو یاد گرفت

توی بعضی از خونه ها نه از وسایل قیمتی خبری هست و نه مادیات چشمو می گیره… ولی وقتی میری اونجا دلت باز میشه، انگیزه ی پیشرفت و خوب زندگی کردن پیدا می کنی. آدمای اینجور خونه ها، هیچ وقت راکد نمیشن، امسال شون با سالای قبل فرق داره، همیشه ...

ادامه نوشته »

سخن روز: ای انسان!!! دنیا فقط برای تو نیست!

هیچ مگسی در اندیشه فتح ابرها نیست! هیچ گرگی،گرگ دیگر را به خاطراندیشه اش نمی کشد! هیچ کلاغی به طاووس، رشک نمیبرد! قناری میداند قار قار هم شنیدن دارد! هیچ موشی به فیلی بخاطر بزرگی اش حسادت نمی کند! زنبورمیداندکه گل، مال پروانه هم هست! رودخانه به قورباغه هم اجازه ...

ادامه نوشته »

داستانک: کور حقیقی منم

درویشی تنگدست به در خانه توانگری رفت و گفت: شنیده‌ام مالی در راه خدا نذر کرده‌ای که به درویشان دهی، من نیز درویشم. خواجه گفت: من نذر کوران کرده‌ام تو کور نیستی. پس درویش تاملی کرد وگفت: ای خواجه کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته و به ...

ادامه نوشته »

داستانک:به رفاه امروز غره مشو!

می گویند که ایاز غلام سلطان محمد غزنوی ، در آغاز چوپان بود و با گذشت زمان ، در دربار پادشاه صاحب منصب شد. او اتاقی داشت که هر روز صبح به آن سر می زد و وقت خروج بر در اتاق قفلی محکم می زد تا این که درباری ...

ادامه نوشته »

داستانک:فرعون و خوشه انگور

فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن. فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ...

ادامه نوشته »

داستانک:خارپشتها و سرما

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند. خارپشتها وخامت اوضاع را دریافتند و تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدین ترتیب خود را حفظ کنند … ولی خارهایشان یکدیگررا زخمی میکرد با اینکه وقتی نزدیکتر بودند گرمتر میشدند ولی تصمیم گرفتند ازکنارهم دور شوند ولی با این ...

ادامه نوشته »

داستانک:انسان تا چه اندازه به داشتن ثروت مغرور میشود؟

جوان ثروتمندی نزد عالم رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. عالم او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟ گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در کوچه صدقه می گیرد بعد آینه بزرگی به او نشان داد ...

ادامه نوشته »