داستانک: یادمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد!
یکی از بزرگان میگفت: ما یک گاریچی در محلمان بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند. یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟ گفتم: بله! گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است! من تعجب کردم، گفتم: یعنی ...
ادامه نوشته »دعا کنیم فقط خدا دستمونو بگیره…
دخترے با پدرش مےخواستند از یڪ پُل چوبے رد شوند… پدر رو بہ دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم. دختر رو بہ پدر کرد و گفت: من دست تو را نمےگیرم، تو دست مرا بگیر… پدر گفت: چرا؟ چہ فرقے مےکند؟ مہم این است ...
ادامه نوشته »گزارش تصویری از توزیع کمکهای خیرین و اصناف آمل به مناطق زلزله زده غرب کشور
در ارتباط با ارسال کمک های خیرین و اصناف آمل که در گزارش پیشین اطلاع رسانی شده بود، هفته گذشته حاج غلامرضا عشریه، خزانه دار محترم مجمع خیرین که با پشتکار و مدیریتی زایدالوصف، کاروان کمک ها را تجمیع و ساماندهی نموده و ترتیب اعزام آن را به مناطق زلزله ...
ادامه نوشته »ای که دستت میرسد، کاری بکن….
سه بیت، سه نگاه، سه برداشت
حضرت موسی خطاب به خداوند در کوه طورمی گوید: اَرَنی : خود را به من نشان بده.. خداوندمی فرماید: لن ترانی : هرگز مرا نخواهی دید. برداشت شاعر اول: چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر که نیرزد این تمنا به جواب “لن ترانی” برداشت شاعر دوم: چو ...
ادامه نوشته »سخن روز
داستانک: من هستم چون ما هستیم.
یک انسان شناس به تعدادی از بچه های آفریقایی یک بازی را پیشنهاد کرد: او سبدی از میوه را در نزدیکی یک درخت گذاشت و گفت هر کسی که زودتر به آن برسد آن میوه های خوشمزه را برنده می شود. هنگامی که او فرمان دویدن را داد ، تمامی ...
ادامه نوشته »