دست های خدا باش برای برآوردن رویای انسان دیگری جز خودت … خنثی نباش ! بی تفاوت نباش ! اگر دیدی کسی گره ای دارد و تو راهش را می دانی، سکوت نکن … اگر دستت به جایی می رسید دریغ نکن… معجزه زندگی دیگران باش! این قانون کائنات است ...
ادامه نوشته »سخن روز
مهربانی را اگر قسمت کنیم من یقین دارم به ما هم میرسد آدمی گر ایستد بربام عشق دستهایش تا خدا هم میرسد…
ادامه نوشته »داستانک
شخصی نزد همسایه اش رفت و گفت : گوش کن ! می خواهم چیزی برایت تعریف کنم . دوستی به تازگی در مورد تو می گفت . همسایه حرف او را قطع کرد و گفت : قبل از اینکه تعریف کنی ، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی ...
ادامه نوشته »سخن روز
تا خدا هست هیچ لحظه ای آنقدر سخت نمی شود که نشود تحملش کرد! شدنی ها را انجام ده و تمام نشدنی هایت را به “خداوند” بسپار…
ادامه نوشته »سخن روز
می گویند عمر بعضی پروانه ها فقط یک روز است. اما همان یک روز آن قدر بال بال می زنند و از نعمت زندگی لذت می برند که وقتی از دنیا می روند از زندگی خود ناراضی نیستند! بسیاری از اوقات اگر ما بپذیریم که مثل همون پروانه برای چشم ...
ادامه نوشته »سخن روز
آدمها فکر می کنند اگر یک بار دیگر متولد شوند، جور دیگری زندگی می کنند؛ شاد وخوشبخت و کم اشتباه. فکر می کنند همه چیز را از نو خوب خواهند ساخت، محکم و بی نقص! اما، حقیقت ندارد.. اگر ما جسارت طور دیگری زندگی کردن را داشتیم، اگر قدرت تغییر ...
ادامه نوشته »داستانک
دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و آن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول ...
ادامه نوشته »سخن روز
استقامت رودخانه دل صخره ای را میشکافد نه بخاطر قدرتش! بلکه به خاطر پایداریش!
ادامه نوشته »سخن روز
خودت را بهتـر کن این است همه ی کاری که برای بهتر کردن ِ جهـان می توانی بکنی…
ادامه نوشته »داستانک
روزی روزگاری,مردی در باغش چندین درخت انار داشت و سالها به هنگام پائیز,انارهایش را در سینی های نقره ای ,بیرون باغش می گذاشت و بر سینی ها علامت هایی گذاشته بود که رویشان نوشته شده بود:یکی بردارید,نوش جانتان اما مردم می گذشتند و هیچ کس از میوه ها برنمی داشت! ...
ادامه نوشته »