خانه / داستانک / داستانک

داستانک

۳۷روزی روزگاری,مردی در باغش چندین درخت انار داشت و سالها به هنگام پائیز,انارهایش را در سینی های نقره ای ,بیرون باغش می گذاشت و بر سینی ها علامت هایی گذاشته بود که رویشان نوشته شده بود:یکی بردارید,نوش جانتان اما مردم می گذشتند و هیچ کس از میوه ها برنمی داشت!
مردی فکری کرد و سال بعد هنگام پائیز,دیگر انارها را بر سینی های نقره نگذاشت,اما بر انها نوشته هایی به این مضمون گذاشت:اینجا بهترین انارهای کشور را داریم,اما بهایشان گران تر از انارهای دیگر است
….وهمه مردم دوان دوان می امدند و در صف می ایستادند تا انار بخرند!

 

همچنین ببینید

آدم خوب، هیچوقت عوض نشو…

آدم خوب، هیچوقت عوض نشو… رفتم توی مغازه تعمیرات کامپیوتر و گفتم: ببخشید این تبلت ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.