سخن روز
توفان زندگی
دختر کوچکی هرروز پیاده به مدرسه می رفت وبرمی گشت آن روزصبح هوا رو به وخامت گذاشت و توفان و رعد و برق شدیدی درگرفت. مادرکودک نگران شده بود که مبادا دخترش از توفان بترسد، به همین جهت تصمیم گرفت بااتومبیل خود به دنبال دخترش برود. در وسط های راه، ...
ادامه نوشته »سخن روز
وقتی بدونی از زندگیت چی میخوای و واقعا بهش علاقه داشته باشی بالاخره راه رسیدن بهش رو پیدا میکنی…
ادامه نوشته »سخن روز
به احترام پدر و معلمت از جای برخیز، گرچه فرمان روا باشی . امام علی (ع)
ادامه نوشته »سخن روز
بزرگترین ناتوانی ما، کوتاه آمدن است ، امن ترین راه برای کامیابی تلاش برای یک بار دیگر است.(توماس ادیسون)
ادامه نوشته »داستانک
حکیمی شاگردان خود را برای یک گردش تفریحی به کوهستان برده بود بعد از پیادهروی طولانی، همه خسته و تشنه در کنار چشمهای نشستند و تصمیم گرفتنداستراحت کنند. حکیم به هر یک از آنها لیوانی داد و از آنها خواست قبل از نوشیدن آب یک مشت نمک درون لیوان بریزند. ...
ادامه نوشته »سخن روز
هرچه انسان ،وجود ارزشمندتری داشته باشد به همان اندازه مودب و فروتن است. (پروفسور حسابی)
ادامه نوشته »شک
مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده است. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد، برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت. متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یک دزد راه میرود و مثل دزدی که میخواهد چیزی ...
ادامه نوشته »قضاوت زودهنگام
زمانیکه مردی در حال پولیش کردن اتومبیل جدیدش بود کودک ۷ ساله اش تکه سنگی را برداشت و بر روی بدنه اتومبیل خطوطی را انداخت… مرد آنچنان عصبانی شد که دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محکم پشت دست او زد بدون آنکه به دلیل خشم متوجه ...
ادامه نوشته »