خانه / داستانک / قضاوت زودهنگام

قضاوت زودهنگام

۱۵۱۸۱۶۷۳۵۸-talab-ir

زمانیکه مردی در حال پولیش کردن اتومبیل جدیدش بود کودک ۷ ساله اش تکه سنگی را برداشت و بر روی بدنه اتومبیل خطوطی را انداخت…

مرد آنچنان عصبانی شد که دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محکم پشت دست او زد بدون آنکه به دلیل خشم متوجه شده باشد که با آچار پسرش را تنبیه نموده…

در بیمارستان به سبب شکستگی های فراوان انگشت های دست پسرقطع شد

وقتی که پسر چشمان اندوه ناک پدرش را دید از او پرسید “پدر کی انگشتهای من در خواهند آمد….؟

آن مرد آنقدر مغموم بود که هیچ نتوانست بگوید

به سمت اتوموبیل برگشت و چندین بار با لگد به آن زد.

حیران و سرگردان از عمل خویش روبروی اتومبیل نشسته بود و به خطوطی که پسرش روی آن انداخته بود نگاه می کرد.

او نوشته بود:”دوستت دارم پدر”

همچنین ببینید

آدم خوب، هیچوقت عوض نشو…

آدم خوب، هیچوقت عوض نشو… رفتم توی مغازه تعمیرات کامپیوتر و گفتم: ببخشید این تبلت ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.