خانه / بایگانی برچسب: داستانک (صفحه 10)

بایگانی برچسب: داستانک

جهان پهلوان “تختی”

یکی از بهترین و قابل توجه ترین کشتی  های غلامرضا تختی با پتکوف سیراکف قهرمان نامدار بلغارستانی بود. هر دو به دور نهایی رسیده بودند.شگرد سیراکف فن بارانداز سریع بسیار فنی بود.کشتی که شروع شد،تختی یکبار زیر گرفت و سیراکف را خاک کرد و پای او را در سگک خود ...

ادامه نوشته »

شکست وجود ندارد!

روزی خبرنگار جوانی از توماس ادیسون مخترع بزرگ پرسید: «آقای ادیسون،شنیده ایم که برای اختراع لامپ،تاکنون تلاش های زیادی کرده اید و می کنید،اما گویا موفق نشده اید!چرا هنوز با وجود بیش از ۹۰۰ بار شکست،همچنان به عالیت خود ادامه میدهید؟!» ادیسون با لحنی خونسرد و مطمئن جواب داد:«ببخشید آقا!من ...

ادامه نوشته »

شادی و غم

پیری برای جمعی سخن میراند. لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند. بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند. او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید. او لبخندی زد ...

ادامه نوشته »

دل

روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسد به فقیری داد. فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت. فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا وقشنگ در سبد گذاشت و بازگردانید. ثروتمند شگفت زده شد و گفت: چرا سبدی که پر از ...

ادامه نوشته »

شتر سواری

شخصى از قاهره شترى را اجاره کرد تا به منطقه عبّاسیه برود. او بر شتر سوار شد و صاحب شتر افسار شتر را گرفته و مسافر را می‏برد. در مسیر راه، شتربان زیر لب و گاهى هم بلند مسافر را مسخره می‏کرد و چون او را مردى غریب و تنها ...

ادامه نوشته »

داستان تقوا

شاگردی از عابدی پرسید:تقوا را برایم توصیف کن؟ عابد گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود مجبور به گذر شدی چه می کنی؟ شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه می روم تا خود را حفظ کنم. عابد گفت: در دنیا نیز چنین کن ...

ادامه نوشته »

بخشندگی

از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟ گفت: آری. مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛ یکی را شب برایم ذبح کرد، از طعم جگرش تعریف کردم، صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد. گفتند: تو چه کردی؟ گفت: پانصد گوسفند به او هدیه ...

ادامه نوشته »

من ﻣﺮﺩﯼ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﻮﺩ نمیبینم!

ﺷﻴﺦ ﺟﺎﺑﺮ، ” ﺍﻣﻴﺮ سابق ﻛﻮﻳﺖ” ﺩﺭ کتاب ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ؛ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺟﻨﮓ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺠﻠﻴﻞ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖﺻﺪّﺍﻡ، ﺑﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﺭفتم ؛ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﮔﺸﺖ، ﺻﺪّﺍﻡ ﺷﺨﺼﺎً ﭘﺸﺖ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﺗﻮﻣﺒﻴﻞ ﺑﻨﺰ ﺗﺸﺮﻳﻔﺎﺕ ﻧﺸﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺗﺎ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ… ﺻﺪّﺍﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﻛﻪ ﺳﻴﮕﺎﺭ ﺑﺮﮒ ﮐﻮﺑﺎﯾﯽ ...

ادامه نوشته »

اول مرغ یا پلو

ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺧﺮ ﮐﺎﺭ! ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺷﻤﺰﮔﯽﺍﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ… ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺳﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺑﺶ! ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ ﻣﯽﺑﺮﺩ، ﻧﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥﮔﻮﺷﺖ ﻭ ...

ادامه نوشته »

ترسیدیم!

سه برادر ، مردی را نزد حضرت علی علیه السلام آوردند و گفتند این مرد پدرمان را کشته است. امام علی (علیه السلام) به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟ آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و … هستم. یکی از شترهایم شروع به خوردن درختی ...

ادامه نوشته »