خانه / داستانک / شتر سواری

شتر سواری

شخصى از قاهره شترى را اجاره کرد تا به منطقه عبّاسیه برود. او بر شتر سوار شد و صاحب شتر افسار شتر را گرفته و مسافر را می‏برد. در مسیر راه، شتربان زیر لب و گاهى هم بلند مسافر را مسخره می‏کرد و چون او را مردى غریب و تنها و محتاج یافته بود، همگام با حرکت شتر به جسارت‏هاى خود ادامه می‏داد.

در مسیر راه شخصى این صحنه را دید و به مسافر گفت: آیا می‏دانى و می‏شنوى که شتربان چه میگوید؟ گفت: بلى! پرسید: پس چرا از خود عکس العملى نشان نمی‏دهى؟ گفت: اگر او مرا به عباسیه میرساند و مسیر راه درست است، این حرف‏ها مهم نیست، هرچه میخواهد بگوید.

همچنین ببینید

آدم خوب، هیچوقت عوض نشو…

آدم خوب، هیچوقت عوض نشو… رفتم توی مغازه تعمیرات کامپیوتر و گفتم: ببخشید این تبلت ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.