خانه / بایگانی برچسب: اندرز (صفحه 5)

بایگانی برچسب: اندرز

داستانک: یادمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد!

یکی از بزرگان میگفت: ما یک گاریچی در محلمان بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند. یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟ گفتم: بله! گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است! من تعجب کردم، گفتم: یعنی ...

ادامه نوشته »

دعا کنیم فقط خدا دستمونو بگیره…

دخترے با پدرش مےخواستند از یڪ پُل چوبے رد شوند… پدر رو بہ دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم. دختر رو بہ پدر کرد و گفت: من دست تو را نمےگیرم، تو دست مرا بگیر… پدر گفت: چرا؟ چہ فرقے مےکند؟ مہم این است ...

ادامه نوشته »

سه بیت، سه نگاه، سه برداشت

حضرت موسی خطاب به خداوند در کوه طورمی گوید: اَرَنی : خود را به من نشان بده.. خداوندمی فرماید: لن ترانی : هرگز مرا نخواهی دید. برداشت شاعر اول: چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر که نیرزد این تمنا به جواب “لن ترانی” برداشت شاعر دوم: چو ...

ادامه نوشته »

داستانک: من هستم چون ما هستیم.

یک انسان شناس به تعدادی از بچه های آفریقایی یک بازی را پیشنهاد کرد: او سبدی از میوه را در نزدیکی یک درخت گذاشت و گفت هر کسی که زودتر به آن برسد آن میوه های خوشمزه را برنده می شود. هنگامی که او فرمان دویدن را داد ، تمامی ...

ادامه نوشته »