خانه / داستانک / تاوان دل سوزاندن

تاوان دل سوزاندن

“تاوان دل سوزاندن”

یکی از صالحان نقل کرد: پیرزنی آمد خدمت حاج شیخ رجبعلی خیاط تهرانی که اهل مکاشفه بود و گفت: آقا! پسرم جوان است و مریض شده هر چه حکیم و دوا کرده ام بی فایده بود و تمام اطبا جوابش کرده اند، یک فکر بکنید.

شیخ سرش را پائین انداخت لحظاتی تأمل کرد، بعد فرمود: پسرت سلاخ است؟ گفت: بله. شیخ فرمود: خوب نمی شود!! گوساله ای را جلوی مادرش کشته و پسر شما دو سه روز بیشتر زنده نیست، دل سوزانده آن هم دل یک حیوانی و آن هم مادرش آه کشیده…

پیرزن گفت: آشیخ یک کار بکن پسرم نمیرد و بعد شروع به گریه کرد. آشیخ فرمود: آخه من چه کار کنم دست من که نیست. ایشان دل سوزانده و آه آن حیوان گرفته… و بعد آن جوان هم مرد.

ببینید این دل یک حیوانی را سوزانید و به این روز افتاد و آنوقت تو دل انسان که اشرف کائنات است می رنجانی و به درد می آوری.

وای بحال آن آدمهایی که دل انسان ها را بسوزانند، جواب خدا را چه می خواهند بدهند؟ ای مردم مواظب باشید…

همچنین ببینید

آدم خوب، هیچوقت عوض نشو…

آدم خوب، هیچوقت عوض نشو… رفتم توی مغازه تعمیرات کامپیوتر و گفتم: ببخشید این تبلت ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.