خانه / داستانک / سلف سرویس

سلف سرویس

“امت فاکس” نویسنده و فیلسوف معاصر ایرلندی در اولین سفر خود به آمریکا برای صرف غذا به رستورانی رفت او در گوشه ای به انتظار پیش خدمت نشست ؛ اما کسی به او توجه نمیکرد از همه بدتر افرادی که بعد از او وارد شده بودند همگی مشغول خوردن بودند پس از چند دقیقه با ناراحتی از مردی که برسرمیز مجاور نشسته بود پرسید:من ۲۰ دقیقه است که اینجا نشسته ام؛چرا پیشخدمت به من توجه نمیکند،درحالی که همه مشغول خوردن هستند و من درانتظار نشسته ام؟
مرد پاسخ داد:اینجا “سلف سرویس”است به انتهای رستوران بروید هرچه میخواهید در سینی بگذارید پول آن را بپردازید و غذایتان رامیل کنید.

۱۱۶-۸_۴۸۴۰

“امت فاکس” بعدها دراین خصوص نوشت:”احساس حماقت میکردم؛
وقتی غذا را روی میزگذاشتم ناگهان به ذهنم رسیدکه زندگی هم در حکم سلف سرویس است.همه نوع رخداد ، فرصت ، موقعیت، شادی و غم در برابر ما قرار دارد درحالی که اغلب ما بی حرکت روی صندلی خود چسبیده ایم و آنچنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده ایم که او چرا سهم‌ بیشتری دارد! ولی به ذهنمان نمیرسد از جای خود برخیزیم و ببینیم چه چیزهایی فراهم است و برداریم !

همچنین ببینید

آدم خوب، هیچوقت عوض نشو…

آدم خوب، هیچوقت عوض نشو… رفتم توی مغازه تعمیرات کامپیوتر و گفتم: ببخشید این تبلت ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.