«اگر بتوانیم رفتارهای اقتصادیمان را آسیبشناسی و اصلاح کنیم، همه میتوانیم ثروتمند شویم.»
امیرحسین مظاهریسیف، نویسنده کتاب «رقص عقابها» به این جمله باور دارد و معتقد است که تمام کارآفرینان موفق در همین مسیر گام برداشتهاند؛ مردی که «زندگی خالق ۵ برند ایرانی» را در نخستین رمان آموزش مدیریت مالی کشور نوشته و حالا سالهاست در همایشهای مختلف راه و روش کسب درآمد و رفتارشناسی اقتصادی را تدریس میکند؛ کارآفرینی که میگوید خانواده و دانشگاه هیچکدام آموزشهای مالی لازم را به ما نمیدهند و این خود ما هستیم که باید دانش و اطلاعاتمان را بالا ببریم. مهندس مظاهری در این گفتوگو از شایعترین رفتارهای غلط ما در مدیریت اقتصادی و باورهای اشتباهی که در کسب و کار داریم، میگوید.
- اعداد را بنویسیم
فرهنگ ما بیشتر شفاهی است؛ یعنی چندان عادت به نوشتن نداریم که این مسئله خصوصا در مدیریت مالی آسیب بزرگی است. خیلی اوقات راجع به درآمد و هزینه افراد از آنها سؤال میشود، نمیتوانند یک عدد دقیق یا حتی تقریبی به شما بگویند؛ مثلا خیلیها به اشتباه میزان درآمد را با مقدار هزینههایشان، یکی درنظر میگیرند که اشتباه است؛ بهعنوان مثال از کسی که میگوید حقوق من ۳میلیون تومان است، میپرسید هزینه شما چقدر است، باز همان ۳میلیون را تکرار میکند و میگوید: البته کم میآورم و دخل و خرجم اصلا با هم نمیخواند. مشکل اینجاست که اصلا نمیتواند بگوید با این ۳میلیون دقیقا چکار کرده، فقط بهطور کلی میگوید خرج شده و طبیعی هم هست که پول کم میآورد. برای اینکه شما به سمت مدیریت اقتصادی بروید، سادهترین قدم این است که یک دفترچه تهیه کنید و درآمد و مخارج، از کوچکترین تا بزرگترین ارقام، را در آن یادداشت کنید. اگر هم بتوانید این اعداد را وارد نرمافزار اکسل کنید، میتوانید مقایسه دقیقتری داشته باشید. با این کار بعد از ۴-۳ماه میتوانید مخارجتان را بررسی کنید.
- اصول را یاد بگیریم
وقتی چندماه مخارج و درآمدتان را ریز نوشتید، میبینید که بعضی موارد قابل حذف هستند. ما در مدیریت مالی اصول مشخصی داریم؛ مثلا طبق اصل «لاته»، عواملی وجود دارند که باعث ایجاد هزینه میشوند اما هیچ اثری در رفاه، یادگیری یا پیشرفت شما ندارند؛ بهعنوان مثال هر روز ۲فنجان قهوه در کافه میخورید صرفا چون عادت کردهاید. این دوفنجان طبعا میتواند تبدیل به یک فنجان شود یا اصلا حذف شود. از این هزینهها همه در زندگیمان داریم که میتوانیم از آنها بگذریم. یکی دیگر از اصول مالی، اصل «پارکینسون» است که میگوید آدمها ۱۱۰درصد درآمدشان هزینه دارند؛ یعنی شما با یکمیلیون حقوق ۱۰سال قبلتان، (صرفنظر از تورم) هزینههای بهمراتب کمتری نسبت به حقوق ۳میلیون تومانی فعلیتان دارید یا بهعبارت دیگر وقتی درآمدتان بیشتر میشود، هزینه شما بیشتر بالا رمیرود. این اصول را که در ذهن داشته باشید، با یک دید واقعبینانه و منطقی میتوانید به مخارجتان سر و سامانی بدهید.
- از خودمان شروع کنیم
خیلیها تا در کار به مشکلی برمیخورند، میگویند ساختار اقتصادی جامعه مشکل دارد اما نکته اینجاست که با اصلاح رفتارهای خرد اشتباه ما میتوانیم الگوهای کلان را تغییر دهیم؛ مثلا از مهمترین آسیبهای رفتاری ما فرهنگ چشمو همچشمی یا خرید هیجانی است. جالب است بدانید که درآمد سرانه یک ایرانی یکهفتم درآمد سرانه یک هلندی است اما سرانه خرید یخچال برای ما ۱۱برابر آنهاست. در واقع با درآمد بسیار کمتری، خرج بالایی داریم. وقتی شما تا ماهها اقساط یخچالی را که خریدهاید، پرداخت میکنید و در عوض چیزی هم داخل یخچال ندارید یعنی دنبالهروی همان فرهنگ غلط چشم و همچشمی هستید. ما همه بهدنبال پیشرفت و دیدهشدن هستیم ولی وقتی موفقیت خاصی نداریم سراغ تفاخر به گوشی، اتومبیل یا عمل بینی میرویم. در همین راستا شما میتوانید عاقبت متفاوت ۲مؤسسه با یک هدف یکسان را ببینید؛ صندوق مهر امام رضا(ع) و بانک گرامین در بنگلادش هر دو با انگیزه اعطای وام خوداشتغالی به افراد بیبضاعت شکل گرفتند اما در حال حاضر صندوق مهر امامرضا(ع) تقریبا ورشکست شده و بانک گرامین، بنگاه مالی سودآوری است. علت این موضوع در رفتارهای اقتصادی ما مستتر است که از این وام، درست استفاده نمیکنیم؛ با وام خوداشتغالی، تلویزیون و کالاهای مصرفی میخریم و واقعا شغلی ایجاد نمیکنیم. پس میبینیم که تا وقتی رفتارهای ما اصلاح نشود، اتفاق خاصی نمیافتد.
- قاعده بازی، رمز موفقیت است
همانطور که شما وقتی شنا بلد نباشید، فقط در آب دست و پا میزنید، در بازار کسب و کار هم تا زمانی که قاعده بازی را ندانید، بازندهاید؛ دوران رونق اقتصادی، تحریم یا رکود برایتان فرقی نمیکند، درهر حال شکست میخورید. باید بدانید که در راه موفقیت کسب و کار ۵ پله بهترتیب اهمیت وجود دارد: آگاهی، ارتباط، ساختار، پول و ایده. بیشتر ما ایده را داریم که در این مدل، از کمترین میزان ارزش برخوردار است و فقط با همین عامل میخواهیم کاری را راه بیندازیم، پیشرفت و بازاریابی کنیم و به درآمد هم برسیم، درحالیکه بدون ۴پله قبلی این ممکن نیست. طبیعی است جوان تازه فارغالتحصیل شده بدون آگاهی، ارتباطات موثر و پول نمیتواند تنها با ایده موفق شود؛ پس باید صبر کند و مراحل قبلی را پشت سر بگذارد. من پیشنهاد میکنم همه، داستانهای کارآفرینی افراد مشهور را بخوانند و ببینند که اینها در ابتدا انسانهای ثروتمندی نبودند. مثلا استیو جابز، مؤسس کمپانی اپل که شرکتش تا سال ۲۰۱۴ و حتی ۳سال پس از مرگ او بیشترین سوددهی را داشت، از زیرزمین کار خود را شروع کرده. قوطیهای کنسرو جمع میکرده تا بتواند آنها را ۵ سنت بفروشد و غذا تهیه کند. این نقطه آغاز او بوده. نمونههای وطنی هم کم نداریم که از شرایط مالی اسفناک تبدیل به تجار ثروتمندی شدهاند. به سبک زندگی این کارآفرینهای خودساخته که دقت کنید، همگی آنها پشتکار زیاد و قدرت مذاکره بالایی هم دارند.
- جزئیات اهمیت دارند
ریزهکاریهایی وجود دارند که خیلی به چشم نمیآیند اما تأثیر زیادی دارند. بخشی از قاعده بازی این است که شما روش پسانداز را بلد باشید. خیلیها میگویند نمیتوانند پسانداز کنند چون پولشان تمام میشود و چیزی برای پسانداز نمیماند. درحالیکه شما باید ابتدا پساندازتان را از درآمد جدا کنید و بعد برای باقیمانده پولتان برنامه بریزید. البته چند دفعه اول این کار برایتان سخت است اما وقتی تبدیل به عادت شد، تأثیر خود را به مرور نشان میدهد. با همین فرمول است که میبینید مثلا ۲ کارمند با حقوق یکسان زندگیهای کاملا متفاوتی دارند. بعد از چند سال یکیشان با پسانداز و خانه و ماشین دارد و دیگری حتی با ارث پدری هم به جایی نرسیده. یکی دیگر از جزئیات مهم توجه به اهداف خرد است. ما همه بهدنبال مقاصد بزرگ و یک شبه پولدارشدن هستیم درحالیکه پیشرفت اقتصادی فقط ۲تا ۳درصد در ماه اتفاق میافتد. بودجهبندی و برنامهریزی برای درآمدی که دارید هم تا حد زیادی میتواند جلوی رفتارهای غلط مالی را بگیرد. همین نکات به ظاهر کوچک میتواند رفتار اقتصادی شما را تغییر دهد و به تبع آن میزان دارایی و ثروتتان را هم عوض کند.
- همه نباید کارآفرین باشند
موج غلطی که بهتازگی راه افتاده میخواهد همه را به سمت کارآفرینی سوق بدهد، درحالیکه کارآفرینی صرفا مدلی شغلی و یکی از مسیرها به سمت ثروتمندشدن است. من بهعنوان کارآفرین معتقدم همه نمیتوانند کارآفرین شوند، حال آنکه شاید کارمند خوبی باشند. بهطور کلی گاهی ثبات مالی کارمندانی که بعد از ۳۵سال بازنشسته میشوند، خیلی بیشتر از کارآفرینهایی است که در طول ۳۵سال، کسب و کارهای مختلف راه انداختهاند. باید دقت کنیم که همه، توانمندیهای رفتاری کارآفرینی را ندارند و آموزشهای لازم را ندیدهاند. الان یکی از مشکلاتی که ما در جامعه داریم تعداد بالای فارغالتحصیلان دانشگاهی است که بعد از اتمام درس بدون آموزشهای مورد نیاز شروع به کارآفرینی میکنند و بعد از مدتی ورشکست میشوند؛ چراکه شاید اصلا هوش اقتصادی لازم را نداشته باشند یا هنوز نمیدانند از زندگی چه میخواهند. باید اول دید درستی از کارآفرینی داشته باشیم و بعد از آن، تازه قاعده بازی را یاد بگیریم. پیشنهاد میکنم قبل از اینکه به سمت کارآفرینی بروید، حتما در آزمونهای مربوط به شم اقتصادی شرکت کنید تا پتانسیلتان را در این زمینه بسنجید.
مریم انصاریسعید-برگرفته از همشهری انلاین