خانه / داستانک / داستانک

داستانک

۶۲گذشته و آینده سر این موضوع که چه کسی از دیگری بر تر است بحث می کردند. گذشته گفت: « من بهترینم. همیشه بوده ام همه چیز را تجربه کرده ام و می دانم. همه روزی باید به من بپیوندند.»
آینده گفت: « من بهترم چون اسرار آمیزم. هیچ کس از من خبری ندارد. همه حاضرند هر چه که دارند بدهند تا کمی از من بدانند.»
سپس آن دو نگاهی به حال کردند و گفتند: «تو چی؟!!»
حال با خونسردی قهوه اش را خورد و گفت: « من نه گذشته ام که نیست باشم و نه آینده ام که هرگز نخواهد آمد. من حالم، همیشه هستم. الان هم نمی خواهم وقتم را با صحبت کردن در مورد گذشته و آینده تلف کنم. می خواهم یک فنجان دیگر قهوه بریزم و از زنگی خود لذت ببرم.

همچنین ببینید

آدم خوب، هیچوقت عوض نشو…

آدم خوب، هیچوقت عوض نشو… رفتم توی مغازه تعمیرات کامپیوتر و گفتم: ببخشید این تبلت ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.