خانه / داستانک / داستانک

داستانک

این قایق هم خالی است!HM-2013837201733066231405769244.1307

وقتی جوان بودم قایق سواری را خیلی دوست داشتم یک قایق کوچک هم داشتم که با آن در دریاچه قایق سواری می کردم و ساعت های زیادی را آن جا در تنهایی می گذراندم .
روزی بدون آن که به چیزی خاصی فکر کنم نشستم و چشم هایم را بستم .شب ,خیلی قشنگی بود.در همین زمان قایق دیگری به قایق من بر خورد کرد.
عصبانی شدم و خواستم با شخصی که با کوبیدن به قایق آرامش من را بر هم زده بود دعوا کنم ولی دیدم قایق خالی است.
کسی در قایق نبود که با او دعوا کنم و عصبایت خودم را به او نشان دهم.چطور می توانستم خشم خودم را تخلیه کنم؟
هیچ کاری نمی شد کرد.دوباره نشستم و چشم هایم را بستم ,عصبانی بودم..
در سکوت شب کمی فکر کردم ,قایق خالی برای من درسی شد…. از آن موقعه اگر کسی باعث عصبانیت من شود ,پیش خودم می گویم: “این قایق هم خالی است!”

همچنین ببینید

آدم خوب، هیچوقت عوض نشو…

آدم خوب، هیچوقت عوض نشو… رفتم توی مغازه تعمیرات کامپیوتر و گفتم: ببخشید این تبلت ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.