جوان ثروتمندی نزد عالم رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. عالم او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟ گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در کوچه صدقه می گیرد بعد آینه بزرگی به او نشان داد ...
ادامه نوشته »سخن روز
داستانک:بخشیدن هنری است که هر کسی ندارد.
یک روز دو دوست با هم و با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور می کردند.بعد از چند ساعت سر موضوعی با هم اختلاف پیدا کرده و به مشاجره پرداختند.وقتی که مشاجره آنها بالا گرفت ناگهان یکی از دو دوست به صورت دوست دیگرش سیلی محکمی زد .بعد ...
ادامه نوشته »داستانک:کینه و نفرت
معلم یک مدرسه به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند. او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدم هایی که از آنها بدشان می آید ، سیب زمینی بریزند و با خود به مدرسه بیاورند. فردا بچه ها ...
ادامه نوشته »سخن روز
سخن روز
سخن روز
سخن روز
فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد.
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
ادامه نوشته »